منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ زن به شیطان گفت: آیا آن مرد خیاط را می بینی؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد؟
شیطان گفت: آری و این کار بسیار آسان است.
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد.
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد.
سپس زن گفت: اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن.
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت:
چند متری از این پارچهی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد.
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت:
اگر ممکن است میخواهم وارد خانهتان شوم برای ادای نماز.
زن خیاط گفت: بفرمایید، خوش آمدید.
آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد.
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت: اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم.
و آن زن گفت: کمی صبر کن. نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟!
شیطان با تعجب گفت: چگونه؟؟!!
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت: همان پارچهی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانهی یک زنی محترم برای ادای نماز و آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم.
اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم!!!
موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 46 بازدید دیروز: 10 کل بازدیدها: 161770 |
||