در عالم رؤیا، مادر مظلومه ام حضرت فاطمه صدیقة (علیها سلام)
را دیدم و ایشان سه بیت شعر فارسی خواندند،
وقتی بیدار شدم فقط یک بیت را به یاد داشتم و آن بیت اینگونه است:
دلی شکسته تر از من در آن زمانه نبود
در این زمان ، دلِ فرزند من شکسته تر است
منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ گفت:«توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم،اونم اینکه تیر بخوره به گلوم.»تعجب کردیم.بعد گفت:«یه صحنه از روز عاشورا همیشه قلبمو آتیش میزنه؛»بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر (ع)»
والفجر 1 بود که مجروح شد.یه تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش. وقتی میبردنش عقب،داشت از گلوش خون میومد. می گفت:آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت موضوع مطلب : چرا کسی نپرسید مزار باکری کجاست ؟؟؟
چرا وقتی گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین ( ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با درد زیست
نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!! موضوع مطلب :
آیت الله العظمی اراکی فرمودند: شبی خواب امیر کبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسبا لبخند گفت: خیر. سؤال کردم: چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه. با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد؛ سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم: میرزاتقی خان! دوتا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود. ز عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم را بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی؛ این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. موضوع مطلب : مـــــادرم .. زمانی که خبر شهــــادت ِ مرا شنیدی گــــریه نکن ...! زمان تشییع و تدفینم گــــــریه نکن ... ! زمان خواندن ِ وصیت نامه ِ من گـــــــریه نکن ... ! فقط زمانی گریه کن ... که مردان ما غـــــیرت ... و زنان ما عفــــــت را فراموش کنند ...! وقتی جامعه ِ ما را بی حجـــــابی و بی غیرتـــــی گرفت .. گریه کن ... ! که اســـــــلام در خطر است ... ! موضوع مطلب : علامه میرجهانی رحمة الله علیه فرمودند:
در عالم رؤیا، مادر مظلومه ام حضرت فاطمه صدیقة (علیها سلام) را دیدم و ایشان سه بیت شعر فارسی خواندند، وقتی بیدار شدم فقط یک بیت را به یاد داشتم و آن بیت اینگونه است: دلی شکسته تر از من در آن زمانه نبود در این زمان ، دلِ فرزند من شکسته تر است
موضوع مطلب : اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) مقام معظم رهبری(ره) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید]... شیعه ها، مسلمانها، حزب اللهی ها، بسیجی ها و ...نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند. چون وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند و تنها امید من همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده آن را بر روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند، مداحی، داخل قبرم رود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا(س) وجد غریبم حسین (ع) را بخواند به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس چون در آن لحظه حسن است که مهمان من است ... از اعماق قلبم می گویم، من از ظلمت و فشار قبر خیلی می ترسم شما را به حق پنج تن آل عبا تا میتوانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر را برای من بخوانید، زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه(س) را صدا بزنید. موضوع مطلب : بعضی حرف ها آنقدر بزرگ اند که گاهی کلمات نمی توانند بار امانت شان را به دوش بکشند.میشکنندشان و کوچکشان میکنند. اما گاهی بد نیست معانی و احساس ها کوچک شوند در حد فهم آدم ها. جدای از کشتن و کشته شدن،نیستی و نابودی،سیاهی و تباهی و آوارگی و بی خانمانی که در همه جنگ ها وجود دارد،این نزدیک به یک دهه دفاع مقدس،چیزهای دیگری هم داشت،چیزهایی از جنس همان حرف ها و معانی و احساس ها. آن چه در این مجموعه آمده دنیایی است،هر چند کوچک شده و کوتاه.چه،جنس این حرف ها موجز است و فارغ از اطناب. حالا که تو می خوانی این ها را یادت باشد،بعضی حرف ها آن قدر بزرگ اند که گاهی کلمات نمی توانند بار امانت شان را به دوش بکشند.می شکنندشان و کوچکشان میکنند. دوم:همه میمیریم چه بخواهیم و چه نخواهیم.چه خوش مان بیاید و چه خوش مان نیاید.یکی کشته می شود،یکی مریض می شود،یکی شاید قصاص می شدن و هزارجور اتفاق دیگر که روزی گریبان من و تو را هم خواهد گرفت. شاید...شاید من وتو بترسیم یا مثلا چندشمان بشود از شنیدن کلمه مرگ،زود یاد آرزوها و آمال مان بیفتیم که سال ها برای رسیدن به آن ها فرصت می خواهیم اما شنیدنی است توی همین زمانه نه چندان دور بوده اند کسانی که در جوانی همه آمال و آرزوی شان همین کلمه سه حرفی سیاه و چندش آور بود؛مرگ.اما با چشم باز و سربلند برای هدفی که میشناختدش.برای راهی که راهنمایش امام خمینی (ره)بود. هرچند آن ها،همان ها که مبدا و منشا حیات اند،در دل خاک آرمیده اند اما جای گاه آن ها والاست و جای شان در اعلی،چون آسمان مال آنهاست موضوع مطلب : حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟ حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان. تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد. اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه » دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.ش مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود: امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 3 بازدید دیروز: 118 کل بازدیدها: 163355 |
||