حدیث از امام علی درباره ذلت و خواری
امام علی(ع) فرمود:
حرص ورزیدن به لذت جویی ، عامل گمراهی و پستی است./غررالحکم.
منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ موضوع مطلب : دخترک از میان جمعیتی که گریهکنان شاهد اجرای تعزیهاند رد میشود. عروسک و قمقمهاش را محکم زیر بغل میگیرد. شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین(علیه السلام) میچرخد و نعره میزند، از گوشهی چشم دخترک را میپاید. او با قدمهای کوچکش از پلههای سکوی تعزیه بالا میرود. از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) میایستد و به لبهای سفید شدهاش زل میزند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او میگیرد. شمشیر از دست شمر میافتد و رجز خوانیاش قطع میشود. دخترک میگوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر میگردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، میایستد. مردمکهای دخترک زیر لایهی براق اشک میلرزد. توی چشمهای شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: «بابای بد!» نگاه شمر از چانهی لرزان دخترک میگذرد، و روی زمین میماند. او نمیبیند که دخترک چگونه با غیظ از پلههای سکو پایین میرود. موضوع مطلب : صدای موزیک ملایم ساعت یکی دوبار تکرار شد. دختر از زیر پتو تکانی خورد و به پهلو شد. چشمانش را به زحمت نیمه باز کرد. ساعت را آرام در دست گرفت و صدای موزیکش را قطع کرد. : بیدار شدم دیگه آواز نخون! همانطور که ساعت در دستش بود دوباره چشمهایش را بست. خیلی طول نکشید که دستش آویزان شد و ساعت از دستش افتاد کنار تخت روی زمین و به صورت نامنظمی شروع به پخش موزیک کرد. دختر بدون اینکه چشمهایش را باز کند خودش را جا به جا کرد و روی لبه تخت نشست. خم شد ساعت را برداشت و ساکتش کرد. طول کشید تا آرام آرام از روی تخت بلند شود. کمی سرش را خاراند و جلوی آینه ایستاد. به صورت خواب آلود و چشمهای پف کرده اش نگاه کرد. روبروی آینه نشست و شانه چوبی اش را برداشت. هنوز چشمهایش کاملا باز نشده بودند. موهایش را آرام آرام شانه کرد و بعد پشت سرش جمع کرد. بلند شد و پرده اتاق را کنار زد. هوا خواب و بیدار صبح بود. از اتاق که بیرون رفت پدر بیدار بود و داشت کفش هایش را واکس میزد. یادش آمد پدر امروز مسافر است. :سلام بابا. صبح بخیر پدر سرش را بلند کرد : سلام دختر گل! صبح تو هم بخیر باباجان. : داری میری بابا؟ :یه نیم ساعت دیگه. تو امروز چه کاره ای؟ :هیچی. برا مصاحبه میرم شرکت. :همون شرکت که ... : معلومه دیگه. مگه شما میذاری یه شرکت خصوصی دیگه برم؟ :شرکت خصوصیه بابا جون. نمیشه همینطوری بری که! :چشم ... برم تا آفتاب درنیومده و نمازم قضا نشده؟ پدر نگاهی به دختر کرد و دوباره مشغول کفشهایش شد. *** مانتو و شلوار طوسی تیره و روسری طوسی روشن، کیف مشکی ساده و کفشهای رسمی اش را برگزیده بود. با وسواس! دلش نمیخواست بی سلیقه یا نامناسب به نظر برسد. اگرچه به هر حال از زیر چادری که سر کرده بود سلیقه اش در انتخاب لباس چندان به چشم نمی آمد. میدانست فضای شرکتهای خصوصی در مجموع چطور است، ظاهر آدمهایش چه شکلی است و و یا دست کم ترجیح میدهند که چه شکلی باشد. بیش از توانایی ها و دانسته هایش نگران ظاهرش بود. برایش اهمیت داشت که پذیرفته شود. به هر حال شرکتی بود که دوست پدرش معرفی کرده بود و بیش از آن، همه همکلاسی های دانشگاه آرزویشان بود توی همچین شرکت مطرحی کار کنند. شرکت توی یکی از خیابانهای فرعی اطراف میدان ونک بود. یک مجتمع پنج طبقه که تابلوی کوچکی نزدیک در ورودی، نام آن را بر خود داشت. مرد جوانی با لباس نگهبانی نزدیک در روی یک صندلی ساده نشسته بود. : سلام. من قرار مصاحبه دارم. کجا باید برم؟ مرد نگاهی به دختر انداخت و لبخند مضحکش پر رنگ شد. :طبقه دوم. از منشی بپرسید! *** روز اول کار تمام شده بود. محیط شرکت خیلی برایش غریبه بود. آدم های شرکت با دوستان و آشناهای همیشگی اش فرق داشتند. به چند نفری معرفی شد و قسمتهایی از شرکت را هم دید. شب که به خانه برگشت شروع کرد به توصیف شرکت توی دفترچه شخصی اش. "مردها همه کت و شلوار پوشیدن. با کراوات متناسب که بیخ گلویشان سفت کردن و کفش های رسمی که راه که میرن برق میزنه! زنها متنوع ترن. تقریبا اصلا رسمی نیستن. حتی یکیشون بلوز پسرونه پوشیده و موهاش رو هم پسرونه- البته پسرونه قدیم ها- زده و مثل بقیه یک چیزی شبیه شال هم روی سرش هست. فضای شرکت هم کلا عجیب غریبه. خیلی راحت نیستم. شرکت به این بزرگی جا برای نماز خوندن نداره. از یکی پرسیدم گفت ما نمازهامون رو تو خونه میخونیم. هر کاری کردم روم نشد یه گوشه یه چیزی بندازم و نماز بخونم. خداجون بین خودمون بمونه ها... امروز نماز ظهر و عصرم قضا شد." *** پدر داشت کتاب کوچکی را ورق میزد. دختر از آشپزخانه با دو لیوان چای آمد و کنار پدر نشست. :چی میخونی بابا؟ پدر سرش را بلند کرد. کتاب را بست و یکی از لیوانها را برداشت. :از شرکت چه خبر؟ دختر هم خم شد و یکی از لیوانها را برداشت. یک جرعه نوشید و به پدر نگاه کرد. توی صورتش کمی تردید بود. :چیه باباجون؟خوشت نیومد از کار؟ دختر کمی مکث کرد و یک جرعه دیگر از چای خورد. : شرکتش خیلی معتبره. هر کی تو رشته من درس خونده باشه آرزوشه تو همچین شرکتی کار کنه! پدر به دخترش نگاه کرد. در چشمهایش چیزی میدید. :بخونم برات باباجون اینی رو که داشتم میخوندم؟ دختر که داشت توی ذهنش کلمات مناسبی برای جواب قانع کننده تر پیدا میکرد لبخند زد :بله بخونید! : جونم برات بگه داشتم یه مطلبی راجع به شهید عباس بابایی میخوندم...شنیدی اسمش رو که؟ :البته :میگن وقتی عباس بابایی توی آمریکا داشته درس خلبانی میخونده کلی براش پرونده ساخته بودند که مشکوکه وکارای عجیب غریب میکنه. تا اینکه موقع دادن گواهینامه خلبانی که میشه، براش ادا درمیارن و بالاخره کارش رو میکشونن به مسئول دانشکده که اگه اون نظر مثبت داد که داد و اگه نداد هیچی به هیچی! خلاصه اینکه شهید بابایی میره اتاق ژنرال و سوال و جوابا شروع میشه. شهید بابایی میفهمه که ژنرال نظر مثبتی نسبت به اون نداره و خب البته دلیلش رو هم میدونست. بالاخره تو همین حین یکی میاد دنبال ژنرال و ظاهرا کار مهمی پیش میاد و ژنرال از اتاق بیرون میره. شهید بابایی به ساعتش نگاه میکنه و میبینه وقت نماز ظهره. یه کم فکر میکنه و تصمیمش رو میگیره و شروع میکنه نماز خوندن. وسطهای نماز ژنرال برمیگرده تو اتاق و نماز خوندن شهید بابایی رو میبینه. شهید بابایی هم با خودش میگه بذار نمازم رو تموم کنم هر چی خدا بخواد همون میشه. ژنرال بعد از تموم شدن نماز از شهید بابایی توضیح میخواد. ایشون هم توضیح میدن که توی دین ما توی ساعتهای معینی از شبانه روز باید مشغول نیایش با خدا بشیم. زمانش شده بود و من از نبودن شما استفاده کردم و این واجب دینی رو انجام دادم. ژنرال سری تکون داد و گفت پس همه مطالبی که توی پروندت هست به خاطر این کارهاست؟ بعدش هم گواهینامه رو امضا کرد و با احترام با شهید دست داد و بهش قبولیش رو تبریک گفت. دختر به پدر نگاه کرد و باقی چای را در سینی گذاشت. *** عصر شده بود. آدم ها همان آدم ها بودند. شرکت همان شرکت بود. اما دختر تصمیم تازه ای گرفته بود. رفت توی غذاخوری. کارگرها داشتند کف غذاخوری را طی میکشیدند. :همه غذا خوردن؟ یکیشان سرش را بلند کرد :کسایی که تو جلسه بودند هنوز نه! دختر نگاهی به ساعتش انداخت. :روزنامه باطله دارید؟ :برای چی میخوای خانم مهندس؟ :میخوام این گوشه بندازم برا نماز... دارین؟ :خانم مهندس شاید همین الانها بیان ها! دختر نگاهی به مرد کرد. :لطفا بهم روزنامه بدید. روزنامه ها را رو به قبله پهن کرد روی زمین و قامت بست. موضوع مطلب : روایت شده شخصی به خدمت امام رضا علیه السّلام رفت ، نزد آن حضرت خرما قرارداشت و حضرت با اشتیاق میل می فرمودند . حضرت فرمودند : نزدیک بیا و بخور .
مرد جواب داد : فدای شما شوم بسیار با علاقه میل می کنید ؟
فرمودند : بله ، دوست دارم و حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام محمّد باقر وامام جعفر صادق و پدرم علیهم السّلام همگی خرما را دوست می داشتند و من بسیار دوست دارم و شیعیان ما هم بسیار دوست دارند
زیرا که از سرشت ما خلق شده اند و دشمنان ما شراب را دوست دارند زیرا از آتش خلق شده اند .
2. از امام علی علیه السلام روایت شده است : 21 مویز سرخ در زمان ناشتا خوردن همه ی بیماری ها را به جز مرگ دفع می کند.
3. از امام علی علیه السلام روایت شده است : سیب بخورید که معده را پاکیزه می کند .
4. از امام علی علیه السلام روایت شده است : خوردن میوه "به" دل ضعیف را قوی ، معده راپاکیزه ، دل را زیرک و مرد ترسان را شجاع می کند .
5. از امام علی علیه السلام روایت شده است : گلابی بخورید زیرا دل را جلا می دهد ودردهای داخلی را به امر خداوند ساکت می کند . موضوع مطلب : امام محمد باقر(ع) به علقمه فرمود: پس از آنکه به آن حضرت با سلامی اشاره کردی، دو رکعت نماز بخوان و سپس زیارت عاشورا را بخوان. هنگامی که این زیارت را خواندی در حقیقت او را به چیزی خواندی که هر کس از ملائکه که بخواهند او را زیارت کنند، به آن می خوانند و خداوند برای تو هزار هزار حسنه می نویسد و از تو هزار هزار سیئه محو می نماید و تو را هزار هزار مرتبه بالا می برد و همانند کسانی می باشی که در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند. حتی در درجات آنها هم شریک می شوی. (کامل الزیارات- ص 74)
2) امام صادق(ع) به صفوان می فرماید: زیارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین می کنم، اول زیارتش قبول شود. دوم سعی و کوشش او شکور باشد. سوم حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا امید از درگاه او برنگردد زیرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. (بحارالانوار-جلد 98-ص 300)
3) در روایت دیگر می خوانیم : اگر مردم می دانستند زیارت امام حسین(ع) چه ارزشی دارد، از شدت شوق و علاقه می مردند و حسرت رسیدن به آن پاداش ها، جسم و روح آنها را پاره پاره می کرد." (بحارالانوار-جلد 101 –ص 18)
4) زیارت امام حسین(ع) بر هر مؤمنی که اقرار به امامت ایشان داشته باشد، واجب است.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 69)
5) کسی که امام حسین(ع) را تنها برای رضا و خوشنودی پروردگار، و نه برای کسب شهرت زیارت کند، خداوند تمامی گناهان او را پاک می کند.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)
6) اگرکسی بدون عذر موجه امام حسین(ع) را زیارت نکند، از اهل آتش خواهد بود.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)
7) کسی که امام حسین(ع) را زیارت نکند شیعه اهل بیت نیست.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)
موضوع مطلب : حدیث از امام حسن عسگری درباره ذلت و خواریامام حسن عسگری(ع) فرمود: چه زشت و ناپسند است برای فرد با ایمان ، آن خواهشی که وسیله ی خواری او گردد./تحف العقول،ص368.
امام علی(ع) فرمود: حرص ورزیدن به لذت جویی ، عامل گمراهی و پستی است./غررالحکم. حدیث از امام صادق درباره ذلت و خواریامام جعغر صادق(ع) فرمود: خواند تمام امور مربوط به انسان مومن را به خود او سپرده است ولی به او اجازه نداده است که تن به ذلت بدهد./وسائل الشیعه،ج11،ص50.
موضوع مطلب : سلام خدا حالت چطوره؟ چیکار می کنی با بی معرفتی ما ها؟ خدا دلم گرفته...! تو زمینت خیلی غریب شدم!... زمین خیلی سرده من یخ زدم….! دلم از سرما می لرزه..! خدا دلم گرفته ! درخت ها و گلها هم از زمین خسته شدن… هی بالا میان ..بالا میان …تا به تو برسن .... ! امروز داشتم با یه درخت حرف می زدم… کلی درد دل کرد..! داشت غصه می خورد می گفت هر چی تلاش می کنم از این بزرگتر نمی شم..! ارزو داشت تا اونجا که تو هستی رشد کنه و بزرگ بشه !
درخت بیچاره !فکر می کرد اینجوری به تو می رسه ... ! منم یواشکی تو رو نشونش دادم خیلی خوشحال شد ....!کلی جوونه زد! من هنوز نردبونی که اون روز بهم دادی که ازش بیام بالا و ببوسمت رو به هیچ کس نشون ندادم … ! اخه بهم می خندن ... اخه چشماشون که نمی تونه محبت رو ببینه ... چشماشون اینم نمی تونه ببینه چند وقته چقدر خوشکل شدم ! دیگه شعرایی که برات گفتم رو واسه کسی نمی خونم می دم فقط مال خودت باشه...! ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت می زاری شب ها که میای من دلت بخوابم ..... ! منم برات شعر می خونم تا تو هم بخوابی...! همش که نمی شه تو لالایی بگی من بخوابم..........! اخه چقدر به فکر مایی؟ کمی هم به فکر خودت باش خدا دارم از دستت دلگیر می شم ها؟ همش بیداری که....! اووووووو می دونی چند ساله نخوابیدی؟ که یه موقع ما رو به حال خودمون نگذاری؟ اخه چقدر با دوست داشتنت ما رو شرمنده می کنی؟ هان؟ مگه چند نفر تو دنیا می دونن که چقدر دوستشون داری؟ منم بعد از بیست و دو سال تازه فهمیدم ... !گاهی به خودم حسودیم میشه...!
به خودت قسم معرفت درختا بیشتر از ماست ... ! از تنها قدرت حرکتی که دارن واسه اومدن پیش تو استفاده می کنن ! خیلی کند پیش می رن ولی نا امید نمی شن! گاهی شرمنده می شم ... ! با این قدرتی که به ما دادی و در مقابل قدرت تو پشیزی نیست چه جوری جو خدایی گرفتیم و مقابل تو ایستادیم خودت که بهتر می دونی .... !گاهی فکر می کنم ما ها جدا بی جنبه هستیم .... ! تو چه جوری می دونی و باز اینقدر با اشتیاق داستان زندگی تک تک مارو عاشقانه دنبال می کنی؟ اگه خدا نبودی بهت شک می کردم ...! خدا اخه همش که نمی شه تو بیای دیدن من...! تو که بهتر می دونی چقدر دوست دارم بیام پیشت .. ! می دونم دوست داری با دست پر بیام می دونم منو می شناسی و می دونی دست خالی خیلی شرمندت می شم ...! تو برام یه جوری معنا می شی که نمی تونم توصیف کنم تو همه جا هستی و من عاشق همه چیز و همه کس شدم.....! واسه درخت تو رشد و در واقع تعالی معنا می شی....! درختا عاشق جوونه زدنن چون یه قدم به تو نزدیک می شن ....! چه جوری من عاشق محبت کردن نباشم؟ چه جوری عاشق صداقت ومهربونی و کمک به دیگران نباشم ؟ چه جوری چشم رو تجلیاتت ببندم؟ چه جوری دستم رو دراز نکنم وقتی دستت رو دراز می کنی که دستمو بگیری؟ وقتی در گوشم کلی شعر می خونی چه جوری نشنوم ؟....! چقدر می شه با صدای پرنده ها رقصید ...!چه قدر خوبه که باهام حرف می زنی و دستمو می گیری و با هام قدم میزنی ...!. خدا خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم دیگه دستت رو رها نمی کنم! دیگه ازت دور نمی شم! دیگه دختر خوبی می شم! تو هم قول بده منو ببری پیش خودت ....! همش که نمی شه تو بیای پیش من...! ! راستی من نفهمیدم اون روز که گفتی انچه دور بود نزدیک است منظورت چی بود ولی خوب که فکر کردم دیدم انچه دور بود نزدیک است ! مراقب من باش قربون مهربونی هات برم عشق همه ی کسانی که دارن از نردبونا شون میان بالا ببوسنت نگهدارت باشه....! راستی خدا! خیلی دوستت دارما!
موضوع مطلب : خدای من امروز خیلی خستم دلم گرفته دنبال هر چیزی که گشتم راضیم نکرد پیش هر کسی رفتم با هر کسی صحبت کردم درکم نکرد بازم دلتنگیم موند رو دلم الان شرمنده و روسیاه اومدم پیش خودت میدونم خیلی دیر اومدم ولی میدونم که خیلی بزرگی،پس می بخشیم میخواستم باهات درد و دل کنم دوست دارم گوش کنی خدایا خودتم می دونی خسته شدم از بس آدمای تو دلمو شکستن از بس ازشون دروغ شنیدم خدایا دلم گرفته از بس دلخوش شدم به چیزای الکی خدایا خسته شدم از بس که دل به آدما بستم ،هر کی اومد فکر کردم این یکی با بقیه فرق می کنه،می تونه حرفمو بفهمه ، اما نه همه مثل هم بودن عشق،محبت،دوستی،وفا،صمیمیت،صداقت، همه و همه قصه شدن خدایا دستم و بگیر ولم نکن میدونی چیه خدای من فکر می کنم خیلی ازت دور شدم خیلی بد شدم دیگه از خودم خسته شدم از بدی هام از..... خدایا خودت میدونی که چقدر دوست دارم ولی دیگه روم نمی شد درتو بزنم آخه من دیگه اون آدمی نیستم که قبلا بودم حس می کنم خیلی ازت دور شدم امروز اون قده از همه خسته شدم که دیگه صبرم تموم شد گفتم هر چه قدر هم من روسیاه باشم ولی خدای من ، منو می پذیره خدایا خسته شدم خالا که اومدم بپذیرم کمکم کن دستم و بگیر الهی امین
موضوع مطلب : زعفران، گیاهی است چند ساله که دارای پیاز است و علاوه بر استفاده در پخت و پز، دارای مصارف درمانی بسیاری نیز هست. این پیاز غلاف قهوهای رنگی دارد و دارای ساقه و شش گلبرگ بنفش رنگ و 3 رشته کلاله قرمز رنگ است. قسمت مورد استفاده گیاه زعفران، کلاله نارنجی رنگ گل آن است. زعفران ماده غذایی با ارزشی است که به مقدار کم از گیاه زعفران به دست میآید در واقع از هر 100 تا 200 هزار گیاه زعفران، حدود 5 کیلوگرم گل زعفران به دست میآید که وزن 5 کیلوگرم زعفران تازه بعد از خشک شدن به یک کیلوگرم میرسد. متخصصین طب گیاهی نیز از دیرباز با خواص زعفران آشنا بوده و آن را برای درمان انواع بیماریها مانند خستگیهای مفرط درد لثه، بیماریهای قلبی، افسردگی، آسم، بیخوابی، سیاه سرفه، درد شکم و سنگهای کلیه توصیه میکردند. مصرف زعفران باعث کاهش سطح کلسترول بد و نیز بهبود جریان خون در بدن میشود. برخی از متخصصین طب گیاهی بر این باورند که استفاده از زعفران باعث تقویت حافظه میشود. مصرف زعفران برای افرادی که دارای اختلالات عصبی هستند و یا حافظه خود را از دست دادهاند توصیه میشود. استفاده از زعفران در درمان بیماریهای چشمی موثر است؛ زعفران از آن جا که حاوی خواص آنتیاکسیدانی فراوانی است متخصصین طب گیاهی آن را برای درمان ضعف بینایی توصیه میکنند و با مصرف آن ماهیچههای چشم تقویت میشود و مصرف منظم آن باعث بهبود بینایی حتی در سنین بالا نیز میشود. زعفران خون را تصفیه میکند و خاصیت ضد التهابی دارد و برای تسکین دردهای ناشی از آرتروز توصیه میشود. البته خانمهای باردار فقط با نظر پزشک میتوانند زعفران مصرف کنند و اگر قرار است کودکان نیز از این گیاه مصرف کنند در مورد مقدار مجاز آن با پزشک متخصص کودکان مشورت کنید چرا که آنان بسیار حساس هستند. زعفران، سرطان کبد را مهار میکند پژوهش تازهای نشان میدهد، زعفران با بهبود فرایند اپوپتوز، جلوگیری از تکثیر بیرویه سلولها و اثر ضد التهابی که دارد، میتواند آغاز سرطان کبد یا گسترش آنرا به شکل قابلتوجهی در موشها مهار کند. سرطان سلولهای کبدی یا HCC، پنجمین سرطان شایع جهان و سومین عامل مرگ در مبتلایان به سرطان به شمار میرود. ابتلا به هپاتیت B، C و بیماری کبد چرب، در معرض سرطانزاهای محیطی مانند DEN قرار گرفتن، مصرف بیرویه آهن و استفاده از مشروبات الکلی میتواند زمینه ابتلای فرد را به این سرطان کشنده فراهم کند. تحقیق روی موشهای آزمایشگاهی نشان میدهد، عصاره زعفران به وضوح میتواند نقش یک محافظ شیمیایی قوی را در برابر این عوامل بازی کند. به گزارش ساینس دیلی، پژوهشی که توسط محققان دانشگاه امارات متحده عربی انجام شده نشان میدهد زعفران که پیش از این خاصیت آنتیاکسیدانی آن به اثبات رسیده، به خوبی میتواند از کبد در برابر پیشرفت سرطان و عوامل سرطانزایی مانند دیاتیلنیتروزآمین یا DEN که در تنباکو، وسائل آرایشی، بنزین و غذاهای فراوری شده، وجود دارد، حافظت کند. این پژوهشگران دو هفته پیش از القای ماده سرطانی به موشها، رژیم حاوی زعفران آنها را با دوزهای گوناگون 75، 150و 300 میلیگرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در روز آغاز کردند و آن را به مدت 22 هفته ادامه دادند. نتایج نشان میدهند گروهی از موشها که بالاترین دوز عصاره زعفران را دریافت کردهاند، کاملاً از ایجاد سلولهای سرطانی در کبد مصون ماندهاند. در گروههای دیگر که درمان پیش از القا آغاز شده نیز کاهش پروتئینهایی که نشانه اولیه وجود سرطان هستند، به وضوح دیده میشود و روند پیشرفت یا آغاز بیماری به مراتب کندتر شده است. عمرو امین که سرپرستی این تحقیق را به عهده داشته، میگوید: «یافتههای ما نشان میدهند زعفران با کمک به اجرای فرایند اپوپتوز یا مرگ تنظیمشده سلولی، جلوگیری از تکثیر بیرویه سلولها و اثر ضد التهابی این نقش ضد سرطانی را بازی میکند».
پژوهشگران دانشگاه علوم پزشکی تهران طی تحقیقی برای نخستین بار تأثیر مثبت عصاره گیاه زعفران را در درمان آلزایمر اثبات کردند. دکتر شاهین آخوندزاده، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و همکارانش در این تحقیق، طی مطالعهای 22 هفتهای با بررسی 54 بیمار مبتلا به آلزایمر خفیف تا متوسط تأثیر زعفران را بر روی بیماران مشاهده کردند. در این مطالعه افراد را به 2 گروه تقسیم کردیم و در شرایط یکسان به یک گروه از بیماران عصاره زعفران به صورت کپسول و گروه دیگر داروی Donepezil داده شد که نتیجه روند درمان در هر دو گروه یکسان بود.
اصلیترین و مهمترین ترکیبات زعفران همان ترکیبات زردرنگ، تلخ و معطری است که در درمان اختلالات قاعدگی و افسردگی موثر است. یک بررسی علمی که توسط سحر کامران سامانی، مهندس علوم و صنایع غذایی و رقیه کامران سامانی، کارشناس تکنولوژی پرتوشناسی (رادیولوژی) انجام شد، نشان داد مصرف صحیح زعفران که حاوی ترکیبات زردرنگ (مشتقات کروستین) است، میتواند تولید سروتونین را در مغز کنترل و درمان اختلالات قاعدگی و افسردگی را در بر داشته باشد. ترکیبات زردرنگ زعفران (مشتقات کروستین) به خوبی در آب محلول هستند؛ پیکروکروسین از جمله ترکیبات تلخ است و مهمترین ترکیب مواد معطر (اسانس) سافرانال است. زعفران دارای خواص نیروبخش و قاعدهآور بوده به طوری که دم کرده زعفران و مصرف هر روز 2 تا 3 فنجان در 3 نوبت آثار مهمی در معالجه اختلالات قاعدگی دارد. زعفران، قاعدگی را تحریک کرده و درد کمر ناشی از اختلال قاعدگی را آرام میکند. این پژوهش نشان میدهد علت عوارض پیش از قاعدگی و علایم افسردگی، تغییرات در فعالیت سروتونین است که زعفران روی ماده شیمیایی سروتونین در مغز و نحوه فعالیت آن اثر میگذارد. سروتونین نوعی انتقالدهنده عصبی است که نقش مهمی در خوابیدن، تعدیل حالت و رفتار، اشتها و... دارد. اتصال سروتونین به برخی سلولهای تحریککننده، نشاندهنده علائم افسردگی است؛ به علاوه شرایط بیولوژیک و عوامل خاصی مانند تولیدمثل، هورمونهای ژنتیک، بارداری، زایمان و یائسگی در افسردگی تأثیر دارند. بررسی این دو محقق بیانگر این است که در فرآیند افسردگی در مغز با کمبود غلظت سروتونین روبهرو هستیم. افرادی که میزان تولید سروتونین در مغز آنها پایین است، برای بهبود روحیه خود بیشتر به غذای رنگین (زعفران) روی میآورند که سروتونین را در مغز زیاد میکند، در نتیجه کاهش افسردگی را در پی خواهد داشت. موضوع مطلب : احساس برتری می کرد . باد به خورشیدمی گفت : من از تو قوی ترم خورشید هم ادعا میکرد که او قدرتمندتر است. گفتندبیاییم امتحان کنیم . خوب حالا چگونه ؟ دیدند مردی در حال عبور است و کتی به تندارد. باد گفت من می توانم کت آن مرد را از تنش در آورم. خورشید گفت پس شروعکن .باد وزید و وزید. با تمام قدرتی که داشت به زیر کت مرد می کوبید. در این هنگامکه مرد دید ممکن است کتش را از دست بدهد ، دکمه ی کتش را بست و با دودستش محکم آن را چسبید. باد هر چه کرد نتوانست کت را از تنش خارج کند و باخستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت عجب آدم سرسختی بود ، هر چه سعیکردم موفق نشدم .مطمئن هستم که تو هم نمی توانی . خورشید گفت تلاشم رامی کنم وشروع کرد به تابیدن . پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم کرد . مرد که تا چند لحظه قبل سعی در حفظ کت خود داشت ، متوجه شد که هوا تغییرکرده و با تعجب به خورشید نگریست . دید از آن باد خبری نیست ، احساس آرامشو امنیت کرد . با تلاش مداوم و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی بهاینکه کت را به تن داشته باشد نیست . بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت اومی شود . به آرامی کت را از تن به در آورد و به روی دستانش قرار داد. باد سر به زیرانداخت و فهمید که خورشید پر مهر و محبت که پرتوهای خویش را بی منت بهدیگران می بخشد از او که به زور می خواست کاری را انجام دهد بسیارقوی تر است. موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 83 بازدید دیروز: 37 کل بازدیدها: 163317 |
||