منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ بنام خدای عاشق...
تا ابد این نکته را انشا کنید پای این طو مار را امضا کنید هر کجا ماندید در کل امور رو به سوی حضرت زهرا کنید
موضوع مطلب : یه روز یه ترکه: اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان. ؛ . خیلی شجاع بود، خیلی نترس. ؛ . یکه و تنها جلوی زورگویی استبداد ایستاد . جونش رو گذاشت کف دستش و فداکاری کرد، برای ایران
یه روز یه رشتیه: اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ . برای مهار کردن استبداد تلاش کرد، . اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه عربه: اسمش علی هاشمی بود ؛ سردار هور؛ جونش و فدای آرمانهاش کرد. فدای سرزمینش.فدای من و تو...
یه روز یه لره:
اسمش آریوبرزن بود. جانانه جلوی متجاوزان به این میهن ایستاد و جونش و فدای میهنش کرد.
یه روز یه اصفهانیه : اسمش حسین خرازی بود، سردار جبهه های جنوب. جنگید و خودش رو فدا کرد تا بیگانه به من وتو زور نگه.
یه روز ما همه با هم بودیم. ، . ترک و رشتی و عرب و لر و اصفهانی ! .جلوی همه ی زورگویان دنیا ایستادیم تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند . و تصمیم گرفتند که قفل دوستی ما رو بشکنند. ؛ . حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، . به همدیگه می خندیم، . و چه شادی بدی !
خدایا منو ببخش
موضوع مطلب : عصر غربت لاله هاست ، اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید
از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت ما بعد از شما هیچ نکردیم ، چفیه هایتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم . پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است . کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا آلاله آنقدر سرخ است چرا کسی نمیپرسید مزار باکری کجاست ؟؟؟ چرا وقتی گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید چرا نمی دانیم شیمیایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با درد زیست نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!! ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم آن ندای یاحسین ( ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد یادتان هست که گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم . یادتان هست هنگامی که گفتید : رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید که بر یاران خمینی (ره) چه گذشت آری بسیجیان و شهیدان زنده امروز ما می دانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید می دانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق تنها میاندار این عرصه است ... ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد . و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم . مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند . یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که : بعد از شهدا چه کردیم . بعد از شهدا چه کردیم ...
موضوع مطلب : حجت الله رحیمی خادم الشهداء و ذاکر اهل بیت(ع)، به شهدا پیوست. وی درطول مدت زندگی از همان کودکی عاشق اسلام،اهل بیت،وشهدای دفاع مقدس بود شهید حجت الله رحیمی را می توان به حق از جوانان نسل سوم انقلاب که شیفته امام و مقام معظم رهبری بوده اند نامید.وی عاشق مقام معظم رهبری بود ودر عمل این را به اثبات رساند وی در فتنه سال1388با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. شهید حجت الله رحیمی بارها آرزوی شهادت را طلب می نمود و بر این اساس در سال 1387 اتاق خود را تبدیل به حجره شهدا نمود، دست نوشته ها و مطالب نوشتاری وی حاکی از آن است که وی بارها آرزوی شهادت را طلب نموده بود وی بر همین اساس وصیت نامه عاشقانه و سراسر معنوی خود که حاکی از روح بلندش بود را به رشته تحریر در آورد. موضوع مطلب :
موضوع مطلب : مسلم گفت بچه ها،یه دسته بشین، خیلی سریع ،ردیف برین جلوازآب ردبشین،معطل نکنین. عمق که زیادشد،زیرآب راه برین شنانکنین. دوسه دقیقه زیرآب راه می رفتیم ،گودی آب دومترونیم می شد. بیرون که آمدم پشت سرم رانگاه کردم،روی آب حباب جمع شده بود
دوسه تاازبچه هاگیرکرده بودندبه سیم خاردار موضوع مطلب : گفتم کجا گفتا به خون گفتم چه وقت گفتا کنون گفتم سبب گفتا جنون گفتم نرو خندید و رفت گفتم که بود گفتا که یار گفتم چه گفت گفتا قرار گفتم چه زد گفتا شرار موضوع مطلب :
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!
نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم
موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 7 بازدید دیروز: 9 کل بازدیدها: 162064 |
||