منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ حجت الله رحیمی خادم الشهداء و ذاکر اهل بیت(ع)، به شهدا پیوست. وی درطول مدت زندگی از همان کودکی عاشق اسلام،اهل بیت،وشهدای دفاع مقدس بود شهید حجت الله رحیمی را می توان به حق از جوانان نسل سوم انقلاب که شیفته امام و مقام معظم رهبری بوده اند نامید.وی عاشق مقام معظم رهبری بود ودر عمل این را به اثبات رساند وی در فتنه سال1388با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. شهید حجت الله رحیمی بارها آرزوی شهادت را طلب می نمود و بر این اساس در سال 1387 اتاق خود را تبدیل به حجره شهدا نمود، دست نوشته ها و مطالب نوشتاری وی حاکی از آن است که وی بارها آرزوی شهادت را طلب نموده بود وی بر همین اساس وصیت نامه عاشقانه و سراسر معنوی خود که حاکی از روح بلندش بود را به رشته تحریر در آورد. موضوع مطلب :
موضوع مطلب : مسلم گفت بچه ها،یه دسته بشین، خیلی سریع ،ردیف برین جلوازآب ردبشین،معطل نکنین. عمق که زیادشد،زیرآب راه برین شنانکنین. دوسه دقیقه زیرآب راه می رفتیم ،گودی آب دومترونیم می شد. بیرون که آمدم پشت سرم رانگاه کردم،روی آب حباب جمع شده بود
دوسه تاازبچه هاگیرکرده بودندبه سیم خاردار موضوع مطلب : گفتم کجا گفتا به خون گفتم چه وقت گفتا کنون گفتم سبب گفتا جنون گفتم نرو خندید و رفت گفتم که بود گفتا که یار گفتم چه گفت گفتا قرار گفتم چه زد گفتا شرار موضوع مطلب :
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!
نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم
موضوع مطلب : غزلی صغری در وصف غیبت کبری : آمد بهار ولی گل به باغ ما نشد سالی گذشت چرا کم ز داغ ما نشد گشتم سیاه و نشستم به ماتمش حتی کبوتر او جفت زاغ ما نشد آن زاده ی شه و اسب سپید روی هم دور از مزاح و حضورت الاغ ما نشد ای کاش بزمی به پا کند مور گور من از چشم تن که جوانی چراغ ما نشد یک غمزه از خمی شد قبول عجب از پاره حنجری که بلاغ ما نشد یا گل به باغ ما نشد یا نآمده بهار آمد بهار ولی گل به باغ ما نشد موضوع مطلب : به نام خواجه خطاپوش من آمدم زمین و زمان هم آمده هر کس که هست تا کمر خم آمده ما را بکش به مذهب عاشقانه ات احکام دین عشق مگر کم آمده گل را به پیش بلبل دیگری چو دید پر رگ زغیرتش به صوتی بم آمده عاشق ز روزگار بدش نگشته پیر با اقتدا به رخ چو خمش خم آمده غمهات تا ملائکه کرده هیئتی آنجا فضای عرش خدا دم آمده باید شود رشادت اکبرت به نظم یک بیت هم چو لشکر رستم آمده آنقدر ضربه دیده تنت ز دشمنت حتی مجاز کل و جزش(1) کم آمده رعنا پسر زمان سرور جشن توست اما چرا مقابل من غم آمده عیدم عزاست یا غم مادرش رسید یا زودتر غمش ز محرم آمده استاد شاعران غزل میشوم اگر از بحر لطف اصغرتان نم آمده طاقت ندارد این قوس قافیه ام ولی دستم ز لطف روضه ی غم چم آمده آن چیز را که از دگری طلب شدست با کام لب ز خاک تو جام جم آمده من آمدم زمین و زمان هم آمده جان والسلام چو کمان هم آمده موضوع مطلب : محو سخنان حاج همت بودیم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط صدای حاج همت بود و گاهی صدای صلوات بچه ها. تو همین اوضاع صدای پچ پچی توجه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد. فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی کرد.
شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک برخوردی با این بسیجی کرد. سرو صداها کار خودش را کرد تا بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم». کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.» بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن. حاجی صدایش را بلند تر کرد: «بدو برادر! بجنب»بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند. بعد پوتین اون بسیجی را گرفت وتوش اب ریخت بسیجی متحیر به حاج همت نگاه میکرد بعد حاج همت پوتین پرازاب را به دندان گرفت واب داخل اون رو نوشید.وگفت:فقط میخوام بدونید که همت خاک پای همه ی بسیجیهاست وبسیجی پس از این حرف همانطور متحیر نشسته بود.
شهید سید مرتضی آوینی: من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. موضوع مطلب : مادر خوبم به تمامی خواهرانم بگو که حجاب آنان سنگرشان است .فرهنگ اسلامی را با این سنگر حفظ کنند . موضوع مطلب :
چند روز بعد از عملیات یک بسیجی رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش هرجا می رفت همراه خودش می برد ... از یکی پرسیدم : چشه این بنده خدا ؟؟؟ گفت: آرپی چی زن بوده ... توی عملیات قبلی آنقدر آرپی چی زده که دیگه نمی شنوه . باید براش بنویسی. موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 24 بازدید دیروز: 8 کل بازدیدها: 162432 |
||