منتظران مهدی (عج) طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) مقام معظم رهبری(ره) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید]... شیعه ها، مسلمانها، حزب اللهی ها، بسیجی ها و ...نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند. چون وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند و تنها امید من همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده آن را بر روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند، مداحی، داخل قبرم رود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا(س) وجد غریبم حسین (ع) را بخواند به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس چون در آن لحظه حسن است که مهمان من است ... از اعماق قلبم می گویم، من از ظلمت و فشار قبر خیلی می ترسم شما را به حق پنج تن آل عبا تا میتوانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر را برای من بخوانید، زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه(س) را صدا بزنید. موضوع مطلب : بعضی حرف ها آنقدر بزرگ اند که گاهی کلمات نمی توانند بار امانت شان را به دوش بکشند.میشکنندشان و کوچکشان میکنند. اما گاهی بد نیست معانی و احساس ها کوچک شوند در حد فهم آدم ها. جدای از کشتن و کشته شدن،نیستی و نابودی،سیاهی و تباهی و آوارگی و بی خانمانی که در همه جنگ ها وجود دارد،این نزدیک به یک دهه دفاع مقدس،چیزهای دیگری هم داشت،چیزهایی از جنس همان حرف ها و معانی و احساس ها. آن چه در این مجموعه آمده دنیایی است،هر چند کوچک شده و کوتاه.چه،جنس این حرف ها موجز است و فارغ از اطناب. حالا که تو می خوانی این ها را یادت باشد،بعضی حرف ها آن قدر بزرگ اند که گاهی کلمات نمی توانند بار امانت شان را به دوش بکشند.می شکنندشان و کوچکشان میکنند. دوم:همه میمیریم چه بخواهیم و چه نخواهیم.چه خوش مان بیاید و چه خوش مان نیاید.یکی کشته می شود،یکی مریض می شود،یکی شاید قصاص می شدن و هزارجور اتفاق دیگر که روزی گریبان من و تو را هم خواهد گرفت. شاید...شاید من وتو بترسیم یا مثلا چندشمان بشود از شنیدن کلمه مرگ،زود یاد آرزوها و آمال مان بیفتیم که سال ها برای رسیدن به آن ها فرصت می خواهیم اما شنیدنی است توی همین زمانه نه چندان دور بوده اند کسانی که در جوانی همه آمال و آرزوی شان همین کلمه سه حرفی سیاه و چندش آور بود؛مرگ.اما با چشم باز و سربلند برای هدفی که میشناختدش.برای راهی که راهنمایش امام خمینی (ره)بود. هرچند آن ها،همان ها که مبدا و منشا حیات اند،در دل خاک آرمیده اند اما جای گاه آن ها والاست و جای شان در اعلی،چون آسمان مال آنهاست موضوع مطلب : حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟ حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان. تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد. اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر می شه » دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.ش مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود: امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن موضوع مطلب : روزی مردی خواب عجیبی دید. موضوع مطلب :
آن جوان را که شخصی پاک بود، آلوده به عمل منافی عفت کند، جوان از او دوری کرد، و از حریم عفت و پاکی تجاوز ننمود. آن زن آلوده ، نسبت به آن جوان ، بسیار ناراحت شد، تصمیم گرفت با تهمتهای ناجوانمردانه ، او را به کشتن دهد، سفیده تخم مرغ را به لباس خود مالید و سپس به آن جوان چسبید و او را به حضور امیر مؤمنان علی (ع ) آورد و شکایت خود را چنین مطرح کرد: این جوان می خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد، ولی من نمی گذاشتم ، سرانجام آنقدر خودش را به من مالید که شهوت او به لباسم ریخت . سپس آن سفیده تخم مرغ را که در لباسش بود به علی (ع ) نشان داد. مردم آن جوان را ملامت می کردند، و آن جوان پاک و بی گناه که سخت ناراحت شده بود، گریه می کرد. امیرمؤمنان علی (ع ) آماده قضاوت شد، به قنبر فرمود: برو ظرفی پر از آب جوش به اینجا بیاور، قنبر رفت و آب جوش آورد. بدستور امام علی (ع ) آن آب جوش را به روی لباس آن زن ریختند، هماندم آن سفیدی های مالیده به لباس او، جمع شد، آن حضرت به قنبر فرمود: آن سفیدی ها را به دو نفر بده . قنبر آنها را به او نفر داد، آن دو نفر آن سفیدی ها را چشیدند و هر دو عرض کردند که این سفیدی ها از سفیده تخم مرغ است . امام علی (ع ) دستور داد، آن جوان بی گناه را آزاد ساختند، و آن زن را بجرم نسبت زنا به یک فرد بی گناه ، شلاق زدند. یعنی حد قذف (تهمت زنا) را که هشتاد تازیانه از روی لباس است بر وی جاری ساختند. موضوع مطلب : علّامه مجلسی میفرماید: موضوع مطلب : موضوعات پیوندها امکانات جانبی بازدید امروز: 264 بازدید دیروز: 18 کل بازدیدها: 162339 |
||